آخرين مطلبم در « فرصت نوشتن»

۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

بيداري در فيس بوك / نامه ي زينب صارمي

دوستي كامنت گذاشته بود در اين چند روز كه دو تن را اعدام كردند  شما كجاييد؟ نوشتم: بيا فيس بوك!همه اينجاييم. از من خواست فشرده اي از استتوس هاي فيس بوك را اينجا بگذارم چون به هيچ عنوان نمي تواند از سد فيلتر شكنها بگذرد. وقتي درخواست براي اين كار به بالاتر از ده نفر رسيد، اطاعت كردم!

اين چند روز با دوستان فيس بوكي، مشغول همياري براي مخالفت با اعدام حبيب الله لطيفي پور و يا در حال اعتراض به اعدام مظلومانه علي صاري و اكبر سيادت بوديم. براي اطلاع دوستان غير فيس بوكي، در زير همه پيامهايم (استتوس ها) در فيس بوك را در اين چند شب متوالي از شنبه شب تا امشب مي توانيد بخوانيد. البته با مراجعه به صفحه فيس بوك عمومي ام مي توانيد از تلاشهاي همه هموطنان براي جلوگيري و اعتراض به اين فجايع مطلع شويد. بخشي از دوستانم در فيس بوك واقعا" در چند شب اخير به درستي نخوابيدند. دورد بر همه آنها كه خواب را بر ديده حرام كردند تا از حق دفاع كنند و از مظلوميت اعداميان بنويسند.

استتوس شنبه شب: (شنبه شب! هفت ساعت قبل از اجراي اعدام حبيب الله لطيفي پور) باز هم شمارش معكوس! و يك انتظار كشنده ديگر براي ايرانيان! به اميد يك اتفاق خوب، يك تجديدنظر، يك توقف حكم، يك خبر خوش و يك معجزه! «حبيب الله لطيفي پور» دانشجوي معترض كرد، تا طناب دار حدود 7 ساعت فرصت دارد! اين «هفت ساعت» را چگونه مي گذراني؟

استتوس بامداد يكشنبه: (دقايقي قبل از احتمال اجراي حكم حبيب) آيا اين دقيقه هاي پاياني يك زندگي است؟ يا لحظات تولد يك اميد؟ هرچه هست، امشب «شب احياي» انسانيت و «شب قدر» همبستگي و بشردوستي همه ايرانيان بود. اميد كه با صبحي پيروز و خجسته، سرماي اين شب شكسته شود و گرماي همبستگي و اتحاد را فراموش نكنيم. و باز هزاران اميد كه «حبيب» زنده بماند.

كامنت خبري: (ساعتي بعد از تعويق اجراي حكم اعدام حبيب) امروز خورشيد در ايران درخشيده، بي آن خبر بد. و آنگونه كه خبر مي رسد «حبيب» زنده است.

استتوس يكشنبه شب: (يكشنبه شب. ساعاتي بعداز لغو حكم اعدام حبيب، وقتي خبر رسيد خانواده اش دستگير شده اند!) يورش نيروهاي امنيتي به منزل حبيب الله لطيفي پور و بازداشت اعضاي خانواده او، قطع تلفنهاي زندان سنندج و قطع تردد. التهاب در سطح شهر... اين خبرها دارند مي رسند. اي خواب، از چشمهايم دور باش. به بيداري محتاجم!

كامنت مرتبط: هر اتفاقي بيفتد، بايد ما را در مقاومت و تدوام تلاشهايمان براي رهايي ايران از اين ديكتاتوري بدنام و فاسد راسخ تر كند.  بهاره هدايت در اوين هم حالش وخيم گزارش شده است. هر اتفاقي بيفتد، ما راسخ تر مي شويم.

كامنت مرتبط: نيروهاي حكومت، حساسيت ما را به سنجش مي گيرند. هرچه حساسيت ما پايين برود و بي خيال تر شويم، آنها بر فشارهاي خود مي افزايند تا ما به مرز «بي حسي» برسيم. آنقدر دايره را تنگ خواهند گرد كه ما را خسته كنند. آيا ما خسته مي شويم؟ اميدوارم نشويم. خواب و خستگي و غفلت در اين سرما، مساوي است با مردن! و ما براي زندگي است كه تا آستانه ي مردن جنگيده ايم.

استتوس سه شنبه: (اجراي ناگهاني اعدام علي صارمي و علي اكبر سيادت) داغ ماتم هاست بر جانم بسي، در دلم پيوسته مي گريد كسي!/ باز هم اعدام. اعدام ناگهاني و بي خبر دو زنداني، فقط به اين دليل كه همچون سران حكومت اراذل و اوباش نمي انديشيدند! فجايعي مثل فاجعه سال شصت و هفت در حال بازتكرار است. سكوت امروز، يقه فردايمان را خواهد گرفت! تازه اگر فردايي برايمان بگذارند و اگر قرباني بعدي، خود ما نباشيم!

كامنت سه شنبه: اي همه كساني كه امروز در مقابل اين اعدامها سكوت مي كنيد، به زودي در برابر اين سئوال قرار مي گيريد كه:«وقتي عزيزان ما را مي كشتند، شما چه مي كرديد؟» سكوت امروز، يقه فردايتان را خواهد گرفت. اگر تا فردا، اين قاتلان بگذارند شما زنده بمانيد!
كامنت سه شنبه: ديكتاتوري حاكم بر ايران، بعد از اعدام ظالمانه اشخاص دگرانديش و منتقد، جسد اعداميان را دزديدند(فرزاد كمانگر و شيرين علم هولي را يادتان هست؟) و حالا خانواده اعداميان را هم به زندان مي برند و به گروگان مي گيرند تا حتي عزاداري نكنند.(خانواده لطيفي پور، صارمي و سيادت)  اينگونه جمهوري اسلامي چرخه ي جنايتهايش را تكميل مي كند. جناياتي كه لااقل در تاريخ معاصر جهان، هرگز سابقه نداشته است!
بازتاب سخنان علي صارمي چند ماه قبل از اعدامش: اعدام فقط براي حضور در گورستان خاوران (مزار جانباختگان سال67)، بدون ابلاغ حكم! بدون حضور وكيل! سالهاست فرشته عدالت در ايران، كور و كر است.(لينك سخنان صارمي)
تكميلي آخر: واي بر حال زار حكومتي كه حتي از دفن اجساد اعداميان هم واهمه دارد و هنوز مي پندارد مقتدر و پابرجاست! پيكر زنده ياد علي صارمي به دستور مقامات امنيتي «ممنوع الدفن» شده است! اين يعني وحشت حكومت از جسد مخالفان. به خدا كه ما در غفلتيم اگر قدر توانايي هاي خود را ندانيم.
پي نوشت:
نامه زينب صارمي به پدر شهيدش!
اين نامه را براي روح پدر بزرگوارم مينويسم تا بشنود!
پدر عزيزم،كاش بدانم كه آيا ما را پشت ديوار اوين حس كردي! در سرماي سرد زمستان،همه ميلرزيديم و مأموران نيروي انتظامي بخاري روشن كرده بودند و در ماشين هايشان خودش...ان را گرم ميكردند.
پدر امده بودم صورت ماهت را ببينم.
پدر آمده بودم كه در قلب من و مادر و خواهرانم بزنند!اما تو بماني و از وطنم دفاع كني!
پدر بيست دقيقه بيشتر طول نكشيد كه دو آمبولانس نزديك اذان آمدند و از در آهني اوين ميخواستند تو بيايند،روي يكي از آمبولانسها نوشته بود بازرسي . هنوز داخل نشده بودند كه صداي حسين...حسين....حسين...سكوت سرد اوين را شكست و با صداي اذان در هم اميخته شد در شب پر ستاره و ماه!
تمام قامتم خشك شده بود و قابل توصيف نبود،همه سيخ شدن مو بر تن رو حس كردند بعد از صداي اذان مأموران رفتند و ما مانديم
پدر ديدم كه پر كشيدي و ما را جا گذاشتي،اما جا نمانديم،جاي پايت را نگاه كن! تمام جهانيان آمدند و پشت سرت دارند راه ميروند،حتي با سرهاي شكسته!.
پدر از صميم قلب دوستت دارم.دوستت دارم.دوستت دارم.
زينب صارمي فرزند علي صارمي
توضيح: زنده ياد علي صارمي بامداد دوشنبه به جرم حضور سه سال قبلش در گورستان اعداميان خاوران زنداني و به اعدام محكوم شد. اعدامي ديگر علي اكبر سيادت به جرم جاسوسي(!) اعدام شد.

۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

خاتمي، «قهوه تلخ» و روزگار چون شكر!


خاتمي، «قهوه تلخ» و روزگار چون شكر!
به بهانه انتشار خبري درباره ديدار سيدمحمد خاتمي با عوامل سريال «قهوه تلخ»! (عكس تزئيني است)
اين روزها لبخندهاي سيدمحمد خاتمي هم ، مثل يك «قهوه تلخ» تلخ و غمگين است. شايد خاتمي بيش از اين امكاني براي فعاليت صريح سياسي نداشته باشد. با اين حال، شخصيت حقيقتا" گاهي غيرمنتظره است. گاهي رفتارهايش پيام دارند و رمزگونه اند. گاهي بايد رفتارهايش را با نگاهي استعاري و نمادين تحليل كني، تا متوجه دليل برخي كارهايش شوي. ديدار اخيرش با عوامل سريال «قهوه تلخ» از همين نوع رفتارهاست كه يك پيام تازه داشت.
خاتمي به ديدار هنرمنداني رفت كه «مغضوب صداوسيماي حكومتي» هستند اما «محبوب» مردم شده اند. بچه هايي كه در نهايت روزگاران تلخ، تلاش مي كنند يك لبخند بر لبان مردم بنشانند و تقريبا" همگي از سوي صداوسيما زير فشارند. هنرمنداني كه دارند بخشي از وضعيت استبدادي جامعه امروز را با ظرافت به تصوير مي كشند. خاتمي با اين ديدار، نگاهها را براي لحظه اي به سوي «لبخند تلخي» برگرداند كه سراسر جامعه ما را فراگرفته، به طرف سريالي كه «آينه» مسائل امروز جامعه ماست و مردم در اين آينه، رفتارهاي حاكمان خبيث و مديران خوشگذران و بي لياقت و نادان خود را مي بينند و با تلخي، به حماقت آنها مي خندند.
شايد اگر من و تو به جاي خاتمي بوديم ترجيح مي داديم صريح تر از اينها «پيام» خود را برسانيم و يا فريادش بزنيم. روزهاي تلخي كه مردم ما مي گذرانند، آنقدرها مصيبت بار و زهرآگين هست كه صريح تر از اينها سخن بگوييم. هرچند خاتمي، به خاطر همين ظرافتها و نگاه و انتخابهايش «خاتمي» شده است. و كروبي به خاطر صراحت و شجاعت بي مثالش و ميرحسين به خاطر صداقت و ملايمتش... به نظرم اگر خبر ديدارسيدمحمد خاتمي با عوامل سريال قهوه تلخ صحيح باشد، شايد او با اين ديدار يك پيام تازه فرستاده است. شايد معناي پيام خاتمي اين باشد:
«بگذرد اين روزگار تلخ تر از زهر؛
بار دگر روزگار چون شكر آيد!»   

۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

فرض محال كه «محال» نيست: مراقب سپرده بانكي تان باشيد ضبط نشود!


«فرض محال» كه محال نيست: 
مراقب سپرده بانكي تان باشيد ضبط نشود!
برداشت اول (فرضيه):
فرض كنيد شما در هفته آخر اسفند، راه مي افتيد تا مقداري پول از پس اندازتان را از بانك برداشت كنيد تا يك چيزهايي براي عيد بخريد. چهارساعت توي صف مي ايستيد تا نوبتتان بشود. كارمند بانك مي گويد بر اساس بخشنامه دولت امام زماني، شهروندان ايران اسلامي «موقتا"» حق ندارند از حسابهاي بانكي خودشان پولي برداشت كنند! شما با متانت مي گوييد:«ببخشيد بزرگوار! من يارانه نمي خواهم. آن يارانه ها بماند امانت نزد دولت خدمتگزار! من مي خواهم از سپرده بانكي خودم برداشت كنم!» كارمند بانك كه احتمالا يك باتون هم به خودش آويزان كرده، با لحني تهديدآميز به شما مي گويد:«متوجهم اخوي! بخشنامه از طرف دولت كريمه است. يارانه ها كه فعلا" امانت پيش دولت مونده، حرف اونو نزنيد. منظورم سپرده هاي بانكي و قرض الحسنه و حساب جاري و اينهاست. دولت وعده داده كه با احتساب 3 درصد سود اضافي، پول و سپرده بانكي مردم را در خرداد سال آينده به صاحبان حسابها پس مي دهد. ولي فعلا" نقدينگي نداريم و مي بينيد كه كشور درگير تحريم و فشارهاي بين المللي استكبار جهاني است.» بعد دستي روي باتونش مي كشد و مي گويد :«عيدي ما هم فراموش نشه برادر!» مردمي كه توي صف ايستاده اند داد مي زنند:«اوهوووي يارو! چرا خشكت زده؟ برو بذار نفر بعدي به كارش برسه!» كارمند بانك به مردمي كه توي صف ايستاده اند مي گويد:«عزيزان! با زبان خوش گفتم پولي براي پرداخت نداريم! نه يارانه، نه حقوق معوقه و كارانه (اضافه كار)، نه عيدي و نه هيچ چيز ديگه اي! عرض كردم همه برويد خردادماه 90 تشريف بياريد!»
شما دست از پا درازتر بر مي گرديد منزل. شما رسما" يك مالباخته ايد. سالهاست اين احساس مالباختگي را داشتيد، ولي الان واقعيت به صورت يك ديوار بتوني روي سرتان آوار شده كه واقعا" خيلي مالباخته ايد! بعضي مالباخته ها مات و مبهوت مي شوند و به در و ديوار زل مي زنند. بعضي مالباخته ها هم سرشان را به در و ديوار مي كوبند. شما بلاتكليف مانده ايد كدام كار را بكنيد؟ زير لب مي گوييد:«اين روشهاي استاليني يعني چي؟ پول مردم امانته مردمه آقا جان! چرا خيانت مي كنيد توي امانت مردم؟» همسرتان از آشپزخانه مي گويد:«استالين كدوم خريه؟ خيانت يعني چي؟ هزاربار بهت گفتم برو پولتو بردار و بيار بذارش توي خونه. هي گفتي پولم رو قرض الحسنه دادم به بانك و هي گفتي بانك كشور امام زمان كه دزد نميشه! احمدي نژادم توي تلويزيون گفت ميخواد از جيب امام زمان يارانه هاي مردم رو پرداخت كنه! حالا جيب تو و امام زمان و احمدي نژاد نداره! حالا يا برو پولمونو از امام زمان پس بگير، يا من ميرم خونه ي بابام و تا انقلاب مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) هم بر نمي گردم!»
***
برداشت دوم (نظريه):
ما يك حكومت داريم كه «رأي» مردمش را مي دزدد، كرامت و انسانيت شهروندانش را لگدمال مي كند، فلسطين و لبنان و يمن و شورشيان گامبيا را از ايران و ايرانيان مهم تر مي داند و سرزمين ايران را به بدترين و سياه ترين نقطه دنيا از لحاظ تمامي آمارهاي جهاني تبديل كرده است و حالا هم دارد با روشهاي تبعيض آميز، بين «عده اي» از مردم پول مستقيم توزيع مي كند و به «عده زيادي» از مردم هم جواب سربالا مي دهد كه «توي فهرست نيستيد» و يا «ثبت نامتان اشكال داشته» و خلاصه «يارانه به شما تعلق نمي گيرد!» (خانواده زندانيان و برخي فعالين سياسي و بنا به گفته رئيس جمهور كودتايي، بيش از 15 ميليون نفر ديگر، به هر ترتيبي جزو اولين حذف شدگان از اين پرداختها بوده اند.)
حكومتي كه براي توزيع بنزين، از پليس ضدشورش كمك مي گيرد و جلوي بانكهايش  نيروي بسيجي كاشته است، حكومتي كه دست به دزديش خوب است، دست به دروغ گفتنش بي نظير است، دست به مخفي كردنش عالي است، دست به جعل و تقلبش حرف ندارد، دست به وعده و وعيد دادنش بي نظير است، اگر يك چنين حكومتي دچار «كمبود نقدينگي» شد و يا تصميم گرفت «ناخنكي» به سپرده هاي بانكي مردم بزند تا يارانه يك عده ديگر را سريعتر و بيشتر بپردازد، چه مي توان كرد؟ اگر چنين حكومتي چنين خيانتي در امانتهاي بانكي ملت كرد، چه كسي جرأت مي كند برود و بگويد پولم را پس بدهيد؟ يادمان نرود همين حكومت و شركتهاي دولتي وابسته، حقوق ماهانه صدها هزار كارگر و كارخانجات بسياري را ماههاست نتوانسته پرداخت كند و كسي هم كاري براي آنها نكرده است. يادمان باشد بازنشستگان و معلمان و كارگران چندين ماه حقوق از دولت طلبكارند، ولي همين دولت 25 ميليارد تومان حقوق ماهيانه حماس را سر وقت به حساب دولت غزّه واريز مي كند. پس دچار«توّهم افكني» و آمارهاي دروغ اين دولت دولت نشويم. آنها با آمار دستكاري شده ما را فريب داده و مي دهند. آنگونه كه در قبل و بعد از انتخابات پارسال با آمارهاي دروغ چنان كردند.
ما يك ملت مالباخته ايم! وقتي در جايي يك مالباخته مي بينيد، به دنبال دزدها باشيد. آن حوالي هنوز دزدها چراغ در دست، در حال چپاول اين ملت مالباخته اند. در اين شك نكنيد.


۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

اسناد ويكي ليكس: خامنه اي «بچه آدم» نيست!


امروز به طور اتفاقي چندبرگ از «اسناد ويكي ليكس» به دستمان رسيد كه نمي دانيم واقعي هستند يا چركنويس اين بر و بچه هاي ويكي هستند كه از دستشان در رفته و براي ما فرستاده اند! به هرحال ناچاريم بخشي از آن اسناد را به صورت تلگرافي فاش كنيم!
اسناد ويكي ليكس در صفحه 3349909  فاش مي كند بر خلاف شايعات قبلي، «نسبت» آقاي خامنه اي، بلانسبت به امام چهارم يا پنجم و يا ديگر امامان نمي رسد. البته خود خامنه اي معتقد است نسبتش به «شخص خداوند» مي رسد و نزديكانش، خامنه اي را در محافل خودماني «عزيزالله» و «عزي» صدا مي زنند: چون تنها پسر خدا و عزيز كرده اوست! شايعاتي مبني بر اينكه آقاي خامنه اي از نوادگان «عبيدالله ابن زياد و پسر مرجانه» است وجود داشت كه ويكي ليكس آنها را تأييد و يا رد نمي كند. 
در اين  سند تاريخي كه بچه هاي ويكي ليكسي فرستاده اند گفته شده آقاي خامنه اي، احتمالا" از نوادگان حضرت «آدم» است! اما نوه كدام بچه اش معلوم نيست! آيا خامنه اي فرزند هابيل بيچاره است كه با يك جسم سخت در كهريزك كشته شد؟ و يا فرزند سردار قابيل است كه زد و برادرش هابيل را با ماشين نيروي انتظامي له كرد و شهيد كرد؟ اينها را ديگر حتي خداي ويكي ليكس هم نمي داند چه برسد به آن بروبچه هاي ويكي ليكس كه مدير عاملشان هم به خاطر مسائل بي ناموسي و استفاده از يك وسيله معيوب(!) بازداشت شده است! البته چهره خود مقام معظم رهبري خيلي تابلوست! يعني اگر كمي دقت بكنيم مي بينيم كارهاي ايشان هم داد مي زنند آقاي خامنه اي بچه كداميك از آن دو تاست! چون معلوم است حضرت آدم فقط همين دو بچه را داشته و آقاي خامنه اي قاعدتا" نمي تواند «بچّه آدم» باشد! به ما هم ربطي ندارد چه برداشتي بكنيد! ولي اسناد تاريخي مي گويند خامنه اي بچه آدم نيست. ظاهرا" و از هر نظر كه بنگيرم، اين حرف درست است!

۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

تلگراف خامنه اي به علم الهدي: «صورتحساب مائده آسماني را خودت بايد بدهي»!


تلگراف خامنه اي به علم الهدي: «صورتحساب مائده آسماني را خودت بايد بدهي»!
تلگراف فوري از: بيت معظم له «آقا»؛ ملقب به «عبيدالله خامنه اي زيادي» ولي امر مسلمين جهان!!
به: «معقل» ملقب به «حجت الاسلام علم الهدي» امام جمعه مشهد!
موضوع: صورت حساب شام آن شب!
جناب علم الهدي (خودماني بگويم معقل جان!) هزار بار گفتيم وقتي به بيت شريف ما مي آيي، يا از آن «نجسي»ها نخور و يا اينقدر در اندروني ما بو نكش كه ببيني غذايي، شامي، كوفتي داريم يا خير؟ آن شب كه تو آمدي، ما با «حسين جان» داشتيم با ذغالي كه از ذغال سازي بچه هاي بالا(!) آورده بود، حالي مي كرديم. گفتيم تو را بنشانند در بيروني بيت شريفمان، تا يك شامي كوفتي برايت مهيا كنند، بلكه  بلمباني و بروي مشهد خودتان! اين حسين جان گفت از «رستوران بهشت» برايت يك زهرماري سفارش بدهيم كه گورت را گم كني و بروي. اما بعدها شنيديم وقتي گارسن رستوران بهشت را ديده اي، از شدت گشنگي فكر كرده اي شامي كه آورده «مائده آسماني» است و خودش جبرئيل عليه السلام است و تيز كرده اي بروي دستش را ببوسي! و بعد ديده اي اين آقاي جبرئيلي به آسمان پر كشيده!
آخر مردك چلغوز! چرا اينطوري آبروي ما و بيت شريفمان را مي بري؟ اين گارسن رستوران بهشت در همين خيابان آذبايجان است و اسمش هم آقاي «اصغر جبرئيلي» است و با حضرت جبرئيل نسبتي ندارد! آن حضرت جبرئيل براي من و تو «كوفت» هم نمي آورد! چه برسد به مائده آسماني! آخر شعورت كجا بود كره خـــ....(بوق)...؟ كوفتت را مي خوردي و مي رفتي همان مشهدتان. آخر چرا آبروي ما را مي بري؟ همه اهالي بيت شريف ما مي دانند غذاي ما را معمولا" يا از اين رستوران بهشت مي رساند يا از رستوران سبكبالان ساحلها(!) يا از لوكس طلايي! و اين ذغال منقل ما را هم اين حسين جان شريعتمداري از يك كوره اي مي آورد كه اسمش را گذاشته ايم ذغال سازي جهنم(!) آن هم چون ذغالش خيلي سرخ و خوش خوراك است. تلخكي روي اين ذغال چنان رقصي مي كند كه به آدم احساس «غناي غيرشرعي» دست مي دهد. يك جوري ترياك را مي جلزاند كه ياد كيك زرد و انرژي اتمي مي افتيم. راستي گفتيم «كيك زرد» يادمان به آن شمر ذي الجوشن «احمدخاتمي» افتاد كه سه هفته قبل آمده بود اينجا و محموله «كيك زردي» را كه برادران سازمان انرژي اتمي براي مشاهده ما آورده بودند، به عنوان «شله زرد مرحمتي اهل بيت» خورد و تا سه هفته سيستمش اتمي شده بود و با برق سه هزار ولت خطبه هايش را مي خواند! آن احمق هم مثل خودت فكر كرده بود اين فاطي خانم كه كيك زرد را آورده بود داخل بيت، بلانسبت همان بي بي فاطمه زهرا سلام الله عليه ست و شله زردي هم از بهشت برايش آورده است! همه آن كيك زرد اتمي را هورتي كشيد بالا و اوضاعش بدتر از قبل شد! قبلا" فقط هيستريك بود، بعد از كيك زرد، پاچه هم مي كيرد!
آخر من به شما يارانم چه بگويم؟ آخر مردك ...(بوق).... تو كه اهل خوردن آب شنگولي هستي و نمي فهمي ذغال و تلخكي اين حسين آقاي ما يعني چي، اينقدر بهشت بهشت نكن! صورتحساب آن غذاي كوفتي هم كه آن شب اينجا لمباندي، مي گذاريم به حساب خودت كه بايد تا قران آخرش را بپردازي. حالا از هر خري خواستي برو خمس و زكات بگير و پول آن مائده آسماني ات را به ما بده، وگرنه از امام جمعگي خلعت مي كنيم تا بروي وردست آيت الله خزعلي و حائري شيرازي و مثل آنها آلزايمر حاد بگيري! آن محموله اتمي «كيك زرد» را هم از حلقوم اين احمدخاتمي تنهاخور مي كشيم بيرون!
عزيز برادر! آخر تو «معقل» مايي و اين حسين جان هم «يارمنقل» ماست! وقتي مي آيي اينجا تا چيزي كوفت كني، خب بخور و برو. ديگر لازم نيست وقتي از آن «نجسي»ها خورده اي، همه چيز را يك جور ديگر ببيني و بروي جار بزني! اين آقاي اصغر جبرئيلي بدبخت را با «حضرت جبرئيل» اشتباهي گرفتي و مثل خر دولا شدي تا دستش را ببوسي؟ آخر بدبخت شكمو! اي كارد به آن شكمت بخورد! به خاطر يك پرس غذاي 6هزار توماني كه دست و پاي هر گارسن كره خري را به اسم حضرت جبرئيل نمي بوسند! آن بدبخت دستش را دراز كرده بود تا انعامش را از تو بگيرد كه توي مارمولك هم با اين ادا و اطوارها فراريش دادي و رفت. اي الهي بميري كه وقتي از آن نجسي ها مي خوري، يك چيزهايي مي بافي كه من و حسين و عزت الله بايد تا يك ماه آب و جارو و وايتكس و توالت شور دستمان بگيريم و جايش را درست بكنيم. تلگراف تمام!/ اضافه: راستي بازم الهي بميري اي علم الهدي!/ حالا واقعا" تلگراف تمام! آخيش!/ امضاء: سيد علي عبيدالله زياد خامنه اي!!
پي نوشت: تصوير سخنان آقاي علم الهدي از روي يك وبلاگ ارزشي (يا عرزشي!) عينا" كپي شده است. براي خواندن متن آن وبلاگ، روي آن كليك كنيد! از قديم گفته اند وقتي گرسنگي از يك در وارد مي شود، عقل و شعور از در ديگر فراري مي شود!


۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

هواي سمّي تهران «نشانه» يك فاجعه بزرگتر است!


كابوس بزرگتر از «بنزين داخلي»، «فعاليت مخفي اتمي» است!
مي خواهم از يك كابوس حرف بزنم كه ايران درگير آن است؛ كابوسي كه امروز «نشانه» اش را در هواي سمّي و آلوده تهران مي بينيم ولي ابعاد هولناك بعدي آن را هم بهتر است ناديده نگذاريم! بر اساس اظهارات خصوصي(!) يك مقام وزارت بهداشت ظرف همين چند روز گذشته، بيش از 3641 نفر بر اثر آلودگي هواي تهران فوت كرده اند! (منبع سايت تابناك)
و حالا چرا بايد اين وضعيت را نشانه يك فاجعه و كابوس بزرگتر بدانيم؟ همه چيز به انرژي اتمي برمي گردد. دولت ايران ادعا مي كرد براي دستيابي به «انرژي برتر» به سراغ برنامه هسته اي رفته و آن را به رغم مخالفت جهاني ادامه مي دهد. بازرسي هاي آژانس نشان داد اين دولت يك «كارهاي ديگري» هم در زمينه اتم مي كند كه بايد جلويش را گرفت. يعني به نوعي در حال مونتاژ تسليحات ساخت داخل(!) مثل موشك غدير و شهاب با نوعي سوخت اتمي است! چيزي كه اگر درست شود، مثل توپخانه ميرزا غضنفر خواهد تركيد و معلوم نيست چه كشت و كشتاري در پشت جبهه(!) به راه بيندازد. دولتهاي جهان و آژانس و سازمان ملل متحد، دولت سركش ايران را زير فشار گذاشتند تا دست از اين ماجراجويي بردارد و عاقبت دولت ايران تحريم كردند و فروش بنزين به ايران، به عنوان مهمترين سوخت وارداتي كشور متوقف شد. اما احمدي نژاد كوتاه نيامد و گفت برنامه هسته اي را جدي تر ادامه مي دهيم و همان طور كه «انرژي هسته اي» را داريم با دستان توانمندمان مي سازيم، بنزين را هم ظرف دو هفته توليد مي كنيم! بنزين توليدي آقاي احمدي نژاد كه معلوم نيست از تركيب چه معجوني ساخته شده، فعلا" هم خودروها را بيمار و خراب كرده و هم شهروندان ايراني را دچار انواع بيماريها و تنگي نفس و آسم و... نموده است! همين بنزين توليدي احمدي نژاد، آلودگي هواي شهرهاي بزرگ را به مرحله «فراهشدار» رسانده و چندين روز باعث تعطيلي كشور شده است! «باران مصنوعي» ساخت داخل هم بر سر تهران ريختند و وضعيت را بدتر كردند. حالا بياييد فرض كنيد وقتي «بنزين توليد داخل» چنين فجايعي را درست كرده، ببينيد «انرژي هسته اي» توليدي احمدي نژاد چه بر سر كشور و مردم خواهد آورد؟ وقتي اين دولت توانمند(!)، بنزيني را توليد مي كند كه هواي كشور را به چنين آلودگي بي سابقه اي مبتلا مي سازد و در يك هفته جان صدها نفر را قرباني مي كند، فقط تصور كنيد انرژي اتمي توليديش چه ها خواهد كرد؟ اگر خداي نكرده يكي از اين سانتريفيوژهاي اتمي بتركد، و يا اگر از يكي از اين تأسيسات مخفي اتمي «راديواكتيو» نشت كند، آيا مي دانيد چه بر سر ساكنان يك منطقه ي جغرافيايي بزرگ خواهد آورد؟ مثلا" خداي ناكرده يك ايراد و نشت اتمي در نيروگاه اتمي بوشهر، مي تواند از بوشهر تا هرمزگان و حتي كويت و امارات را ويران و آلوده نمايد. اين اتفاق فاجعه بار، بسياري از انسانها را در دم مي كشد و ساير شهروندان مناطق دورتر را هم دچار انواع سرطان زورس مي كند و تا سي يا چهل سال، تمام چنين منطقه بزرگي از بوشهر تا كويت و خليج فارس بايد از سكنه و آدميزاد تخليه شود تا از تشعشعات اتمي آسيب نبينند.
كابوس اين اتفاق هولناك، كافي است حتي يك ثانيه را هم براي مبارزه با اين حكومت بي مسئوليت، بي تعهد و نالايق از دست ندهيم. زيرا اگر مردم از آلودگي هواي امروز تهران به خاطر بنزين توليد داخل نميرند و سرطان و ذات الريه و بيماريهاي لاعلاج ديگر نگيرند، ترديد نكنيد اين دولت «توانمند» در برنامه هسته اي خود، افتضاحي بدتر و فجيع تر از حادثه نيروگاه اتمي چرنوبيل به بار خواهد آورد. متأسفانه آلودگي شديد و وجود گازهاي سمي در هواي تهران، ناشي از اين بنزين هاي داخلي فقط يك «نشانه» است! يك نشانه ناخجسته و تلخ از روزهاي بسيار فاجعه بار و سياهي كه در راه است. روزهايي كه اميدواريم هرگز از راه نرسند! اما آيا فقط «اظهار اميدواري» كافي است؟ يا اينكه بايد كاري بكنيم؟

۱۳۸۹ آذر ۱۲, جمعه

تلگراف جمعه/ مخالفت با اعدام و انتقام جويي تمام نشده!


بعد از تلاشهاي فوق العاده ي همه ي كساني كه سال قبل در شب قصاص بهنود شجاعي و دهها نفر ديگر و همين پريروز براي جلوگيري از قصاص شهلا جاهد  به ثمر ننشست و نتوانست فرشته بخشايش را بر ديو انتقام جويي غالب و پيروز كنند، موجب همفكري همه دوستاني شد كه در فيس بوك حضور داشتند و از انتقام و اعدام بيزارند. نتيجه آن همدلي راه اندازي اين گروه در فيس بوك بود.
صبح امروز جمعه 12 آذر 89، دو روز بعد از بي نتيجه ماندن تلاشها براي بخشودگي «شهلاجاهد» اين گروه براي مخالفت با انتقام و اعدام راه اندازي شده است. ما مخالفت با انتقام و اعدام را به «هدفي مقدس» تبديل خواهيم كرد! ما سربازان بخشايش خواهيم بود و براي محو اعدام به عنوان مجازات و براي تبديل «قصاص» به «بخشش» تلاش مي كنيم.
گروهي كه تلاش دارد با اعدام و حذف مخالفت كند و ديو پليد انتقام جويي را از قلب زخم ديده كساني كه عزيزانشان قرباني حوادث تلخ شده اند، فراري دهد و بر دل آنان، نوري از الهه بخشايش و عفو بتاباند. جامعه ما به اندازه اي تحت ستم كوردلان هست كه ديگر شايسته نيست خودمان هم كمر به نابودي همديگر ببنديم و به بهانه قصاص، از بخشش چشم بپوشيم.
اين گروه با اعدامهاي حكومتي، اعدام افراد عقيدتي و سياسي  به طريق اولي مخالفت خواهد كرد. اما بنا داريم ابتدا آن فرشته ي گريزپاي بخشندگي را در ميان خودمان، ايرانياني كه سالهاست تحت ستم بوده و هستيم، همنشين كنيم. در اين مسير، دست دوستي و اتحاد يكديگر را بفشاريم و با هر گرايشي كه داريم، به هدف مقدسي بينديشيم كه بر نمايه اين صفحه نقش بسته است.تلاش ما «بخشش» به جاي «قصاص» است و مخالفت با اعدام به عنوان يك اقدام حذفي كه هرگز باعث تنبيه معدومان عادي نشده و نخواهد شد. هرنوع خشونت ورزي و توهين، مغاير با اهداف اين گروه است.
حالا انتخاب كن مي خواهي سرباز عفريت انتقام باشي يا از حواريون الهه بخشندگي؟ و آگاهانه انتخاب كن!
با مراجعه به اين لينك به گروه «ايما» گروه ايرانيان مخالف اعدام و انتقام بپيونديد و بر روي دكمه «پسنديدم» يا LIKE  در بالاي صفحه كليك كنيد.

۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

خاله قزي به احمدي نژاد: "شما جيب ما را نزن! يارانه هات بخوره توي سرت!"


به ميمنت و سلامتي، بنزين آزاد هم اعلام شد: ليتري 700 تومان! و از همين فردا هم نان لواش مي شود برگي پانصد تومان. بربري كه مي رود جزو كالاهاي لوكس! تاكسي را ديگر بايد با سپردن وثيقه بانكي سوار بشويد و براي هر كورس، تراول چك صدهزار توماني بپردازيد! دولت هم اعلام كرده مابقي بنزيني كه در كارت سوخت مردم باقي مانده، ممكن است يك دفعه اي توسط دولت تصاحب گردد و براي ارسال به لبنان يا يمن يا اقصي نقاط عالم اسلام بارگيري شود!  
دولت مي گويد يارانه ها كرور كرور به حساب مردم ريخته شده، ولي مردم حق برداشت پول از حساب خودشان را ندارند، چون قرار است به عنوان ذخيره ملي براي روز مباداي همين مردم پس انداز شود! تا صحبت از «پس اندازها» شد، بگويم دولت به نوزادهاي متولد 89 كه معتقد به ولايت فقيه و داراي سابقه بسيج نوزادان داشته باشند، يك ميليون تومان به عنوان هديه مي دهد. با اين پول كه براي نوزادان غيربسيجي «پس انداز» مي شود، فقط به صورت نقدي در اختيار خانواده هاي سينه سوخته نظام مقدس پرداخت مي شود! طبق اعلام وزير رفاه، ساير نوزادان مي توانند به جاي شيرخشك 3000 توماني، قنداق بخورند و به جاي پوشك 2400 توماني، از پارچه تنظيف استفاده كنند. با حساب سازمان ثبت احوال، دولت بايد درآمد سي سال آينده فروش نفت و درياي خزر را به نوزادهاي بسيجي متولد امسال بدهد، كه البته در اين زمينه نگراني خاصي وجود ندارد! چون اين پولها شبيه مهريه است: « كي گرفته؟ كي داده؟»
شور و شوق بعضي از مردم پيرو ولايت براي بچه دار شدن به حدي بالاست كه اين روزها حتي از بيمارستان سوانح و سوختگي و بخش گوش و حلق و بيني هم صداي تولد نوزادان به گوش مي رسد. برخي شهروندان عصباني كه هنوز يك ميليون تومان بچه خود را دريافت نكرده اند، يواشكي روي پيشاني هر نوزاد خود يك پيشاني بند نصب مي كنند كه روي آنها نوشته شده:"احمدي دروغگو! يك ميليونت چي شد؟ كو؟" كه البته اين "كو؟" براي درست شدن قافيه به انتهاي شعر فوق الذكر افزوده شده است! مأموران بسيجي هم با ماژيك روي پيشاني بند نوزادان خود مي نويسند:"اي رهبر واداده! قولشو محمود داده؟" 
طرح هدفمندسازي يارانه ها در هر قدم، با اقتدار ولي لرزان(!) جلو مي رود. شاهدش همين حجت الاسلام گريان (صديقي) امام جمعه تهران كه اين هفته ديگر كم مانده بود راجع به طرح درخشان يارانه ها «روضه ي طفلان مسلم» بخواند! وي در حالي كه بغض كرده بود گفت:«دشمنان از اين طريق قصد دارند به ما ضربه بزنند كه الهي پايشان بشكند!»
دولت مهرورز ماهيانه سه تا پنج ميليون تومان به حساب معاونين و دوستان احمدي نژاد واريز كرده تا در طرح هدفمندي يارانه ها خداي ناكرده دچار زحمت نشوند. حساب آقاي جهرمي وزير سابق كار، فعلا" حسابي هدفمندسازي(!) شده و ماهيانه چهارميليون جرينگي به حساب او و ساير دوستان واريز مي شود تا حسابشان هدفمندتر بشود. ساير ملت ايران هم قرار است فعلا" بروند سماق بمكند تا اين طرح با درخشش بيشتري پياده شود!
از تهران خبر مي رسد هروقت احمدي نژاد از اجراي طرح يارانه ها حرف مي زند و درباره افقهاي كوركننده آن خالي بندي مي كند و مردم را به مكيدن سماق دعوت مي دهد، مردم پاي تلويزيون به ياد "خاله قزي" مي افتند. اخيرا" برخي از شهروندان ناآگاه و عامل استكبار جهاني(!)، به تأسي از خاله قزي سريال خوش نشينها، خطاب به احمدي نژاد مي گويند:"شما جيب ما را نزن! يارانه هات بخوره توي سرت!"

۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

تلگرافي بعداز اعدام شهلا: حالا «انتخاب كن»!






بامداد امروز چارپايه ي قصاص و انتقام، توسط برادر مقتول از زير پاي «شهلا جاهد» كشيده شد و بار ديگر، انتقام بر بخشش غلبه كرد؛ نفرت بر مهر. كينه توزي بر گذشت... امروز علاوه بر قربانيان ديگر اين ماجرا، يعني لاله سحرخيزان و شهلا جاهد، «ناصرمحمدخاني» هم قرباني كنيه توزي خويش شد. زيرا از قبل «انتقام» را انتخاب كرده بود و هيچ تلاشي نكرد تا دومين زن زندگيش را از مرگ برهاند! اين حق قانوني او بود، اما انتظار جامعه از او اين نبود.
امروز دلم براي «تختي» و «پورياي ولي» و مرام پهلواني آن اسطوره هاي ورزش كشورم تنگ شد. امروز دلم براي  مرام تختي لك زد، وقتي خواندم و شنيدم كه ورزشكاران جلوي اوين نرفتند تا محمدخاني را منصرف كنند! دلم براي نسل بي پهلوانم سوخت وقتي ورزشكار ما «ناصرمحمدخاني» هيچ قدمي براي جلب رضايت ساير اولياي دم بر نداشت و در سكوتي سرد ايستاد تا اعدام همسر دومش را هم ببيند و بعد سوار هواپيماي قطر شد تا به قول خودش «دوباره به عالم فوتبال برگردد و روحيه اش(!) عوض شود!» ورزشكار نسل ما، كه روزي «آقاي گل» زمان خودش بود، امروز از خودش گل خورد و در زمين خودي، به «خودش» باخت و به نظرم همزمان با زني كه عاشقش بود، او هم به نوعي مُرد!
ديشب تا صبح در فيس بوك و شبكه هاي اجتماعي ديگر، غوغايي بود. مسئله نجات يك انسان و نجات انسانيت و بخشندگي انساني بود. اما سحرگاه بالاخره بخشش، قرباني انتقام شد. همه ي ما كه ديشب را با هول و هراس گذرانديم، طناب دار را بر گردنمان احساس كرديم و بوي نفرت انگيز «انتقام جويي» را از نزديك لمس كرديم.
از صبح فكر مي كنم «شايد» ما بتوانيم سربازان الهه عفو و بخشايش و گذشت باشيم. و شايد باز هم بتوانيم تلاش كنيم براي برچيده شدن مجازات غيرانساني اعدام! مي گويم «شايد»! چون تقريبا" همه ي ما قربانيان انتقام و كينه توزي و تبعيض هستيم و اگر به آن نفرتها مجال بدهيم، ممكن است ما هم روزي «الهه بخشش» را خواسته يا ناخواسته قرباني يك انتقام جويي كور كنيم. بايد خيلي مراقب شفافيت دلهايمان باشيم. همه ما مي توانيم يا «سربازان انتقام جويي» باشيم، يا «حواريون الهه بخشندگي». اين انتخاب خود ما خواهد بود. هنوز ساعاتي از اعدام شهلا نگذشته است. با خودم مي گويم: "حالا انتخاب كن؛ مي خواهي سرباز الهه بخشندگي باشي يا سرباز ابليس انتقام؟ يادت باشد انتخابي كه الان مي كني، سهم امروز توست از اين ماجراي تلخ كه گذشت. پس مثل همه افراد حاضر در اعدام امروز، تو هم ناگزيري به انتخاب خودت پايبند بماني. انتخاب كن!"
به آن روزي اميد بسته ام كه حواريون الهه بخشندگي، چنان بي شمار شوند كه هر نوع «انتقام» تبديل به يك ضدارزش مطلق شود و هر نوع «بخشش» تبديل به يك «ارزش مطلق» شود. آن روز، احتمالا" اين دنيا جاي زيبايي خواهد شد! من انتخابم را كرده ام! شما چطور؟