يادم باشد عصرهاي همه ي شنبه هايي كه فرا مي رسد، هر كجا هستم و هر ابزاري كه دارم، براي «مادران عزادار وطنم» يك پيامي، تلگرافي، استتوسي، كامنتي، ايميلي... درچند كلمه بنويسم و برايشان بفرستم.
يادم باشد مادراني كه داغ عزيز دارند، از ما كه داغديده مادران خويش هستيم، سوخته دل ترند. آنها هنوز نمي دانند بايد با لباسهاي فرزند دلبندشان چه بكنند؟ در حالي كه ما لباسهاي مادر را داديم به مستمندان! مادران نمي دانند با اتاق فرزند درگذشته شان چه كند؟ با انگشتري و تابلو و هر چه از بچه به يادگار مانده! با عكسهايش...
يادم باشد شنبه ها را «روز مادر» بدانم. و اين را براي تسكين احساس خودم مي كنم، نه ديگري! زيرا مادران داغدار، هنوز از ما فرزندان بيقرار، استوارترند. يادم باشد هر شنبه، بايد براي عشقم به «مادر» كاري بكنم تا خود تسكيني بجويم. وگرنه مادراني كه هستند، يا مادراني كه رفته اند، و مادراني كه چشم به راهند، از ما قرار نمي جويند. مي دانند ما همچنان بي قرارانيم.
بازآي كه تا به خود نيازم بيني!
بيداري شبهاي درازم بيني!
ني ني غلطم كه خود فراق تو مرا،
كي زنده رها كند كه بازم بيني؟
استاد محمدحسين شهريار، شعر فوق العاده اي درباره مادر دارد. وقتي از خاكسپاري پيكر مادر نازنين اش به خانه بر مي گردد، با صحنه اي عجيب در حياط خانه مواجه مي شود:
باز آمدم به خانه چه حالی؟ نگفتنی!
دیدم نشسته مثل همیشه كنار حوض؛
پیراهن پلید مرا باز شسته بود!
انگار خنده كرد، ولی دلشكسته بود:
«بردی مرا بخاك كردی و آمدی؟
تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر»
می خواستم به خنده درآیم ز اشتباه،
اما خیال بود،
ای وای مادرم
اي واي مادرم!
پي نوشت: اين نوشته را بهانه مي كنم، تا درگذشت يك مادر گرامي ديگر را خبر دهم. مادر محسن سازگاراي عزيز به ملكوت رفت. اين مصيبت بزرگ را به او كه مبارزي خستگي ناپذير است، تسليت مي گويم.
با بک چان اسد علی در پیله ایی که بدور خود چیده فقط چشم به امثال ذالنور ها و نقدی ها یا امام جهلت مشهد دارد همه باید وی را فدف قرار دهند حتی اگر شده به خانم خجسته نامه بنویسند رو حانیت را باید تحت فشار گذشت که اسلام شما این هست یعنی مانند دالنور ها و تمساح یزدی ها اسلام هستند اگر همت باشد و فشار ولی امر مسلمین جهان بزودی حامله شده و بچه اش هم سقط خواهد شد باید این وحشی اله خامنه ایی را به اشتباه های مرگ بار وارد کرد او تخت فشار و دراین سن به راحتی دچار اشتباه مرگ وار میگردد همین نامه نوشتن ها هم حرکت های دیوانه را دیوانه تر خواهد کرد
پاسخحذفche ziba minevisi, hamvatan avareh man
پاسخحذفتو را به خدا ما زا هم فرزندانتان بدانید .تو را به خدا باور کنید که ما هم برای سهرابها و نداها از غصه داریم می میریم .باور کنید وقتی عکسهایتان را می بینیم از خجالت آب می شویم که چرا در کنارتان نیستیم باور کنید که ما هم در این غربت نه پی حشمت و جاه آمده ایم از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم .
پاسخحذف